-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1383 03:01
وقتى ، بارون میباره رو غبار جاده ها وقتى ، هر خاطره اى تو را یادم میاره وقتى ، توى آینه خودم و گم میکنم میدونم که لحظه هام رنگ آبى نداره تازه احساس میکنم که چشمام بارونیه پشت این پنجره ها داره بارون میباره
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آذرماه سال 1383 02:51
باران بیاید یا نیاید خاطرت باشد یا نباشد دیگر تنهایم را با تو قسمت نمى کنم حتى نا خوشى هایم را و از ته دل به تو مى گویم نارفیق مگر تو با ما بودى...؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آذرماه سال 1383 06:51
قصهء عشق سیاوش هوس و خواب نبود دل او عاشق بود شهرت فرهاد نبود بیسوتونی که در آن قامت دلدار بدید آرزو بود همه مامن فرهاد نبود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آذرماه سال 1383 03:19
سلام سلام به همهء اونایی که دوستشون دارم سلام به همهء اونایی که دلی دریایی دارن به اونایی که صداقت دارند وحرمت اشگ های یه دل سوخته رو نگه می دارند ! . . به همهء اونایی که ا لعان ساعت از نیمه شب گذشته ومن هنوزبا یه حس غریب و یه دلتنگی عجیب بیدارم و دارم برای شما ها می نویسم شماهایی که دوستتون دارم امشب خیلی خسته ام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آذرماه سال 1383 03:05
تو ماندى هیچ نگفتى ... سکوت کردى! سکوتت عذابم مى داد ... سخت پشیمان بودم از رفتنم . اما چه سود که تو هم ، کلامى بر لبت جارى نشد و من رفتم انگار که با رفتن من تو هم رفتى ... آرزو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آذرماه سال 1383 02:54
سلام اى عزیز ترین ، اى مهربا نترین با خسته ترین و شکسته ترین قلب برایت مى نویسم براى تو که هنوز هم دوستت دارم. مدت ها می گذرد از آخرین زمانى که من و تو به هم عاشق بودیم و از تو هیچ خبرى ندارم. لحظه لحظهء این مدت را بیاد دارم ، سخت ترین و دردناکترین لحظات عمرم و تنها یک آخر دارد و آن به انتظار ماندن و چشم براه داشتن که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آذرماه سال 1383 03:47
گفتم : که چیست ، فرق میان ، شراب و آب کاین یک ، کند خنک دل و آن کند کباب ! گفتا : که آب ؛ خنده ى عشق است در سرشک . . لیکن شراب ، نقش سرشک است در سراب !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1383 01:15
امشب باز غمی تازه نفس مهمان دلم شد . . . دیدم که جای اشک در بزممان خالیست . . . او را هم دعوت کردمش . . . امشب جمع ما جمع است . . . حتی جای خالی تو را یادت پر کرده است . . . به خیال خود تو را در کنار خود حس میکنم . . . آنقدر بودنت در آن جمع به واقعیت می پندارم که جایی برای شک نیست. . . میگریزم ز خود و به تو پناه می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آذرماه سال 1383 01:01
« جکسون براون » همیشه دستی را که بسویت دراز شده بفشار ای خدا؛ ای راز دار بندگان شرمگینت ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروائی ای خدا؛ ای همنوای نالهء پروردگانت زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنائی اشک می لغزد به مژگانم ز رو سیاهی ای پناه بی پناهان، مو سپید و رو سیاهم بر در بخشایشت اشک پشیمانی فشانم تا بشویم شاید از...
-
پری کوچک
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 03:02
پری کوچکی در تنهایی که برای خود ساخته بود نشسته بود و به آدمیان نگاه میکرد آدمیان حسود آمدند و به دروغ دل پری کوچک رویا ها را دزدیدند با حرفهایی شیرین پری کوچک را به خوابی غریب بردند وقتی پری کوچک در برهوت حرفهای آن آدم صفتان گم شده بود بالهای کوچکش را بستند و او را به سیاه چال بدی ها بردند تا آزارش کنند پری کوچک با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبانماه سال 1383 11:58
با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز و بازدیدکنندگان محترم . امیدوارم طاعات و عباداتتون قبول باشه و فرارسیدن عید سعید فطر را به همه شما عزیزان مسلمان تبریک عرض مینماییم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آبانماه سال 1383 03:02
گل خشکیده ای پیدا کردم در میان نامه ها فقط اونو نگه می دارم آنرا هم برای من زیاد نبین زیباترین عشقها را سالها تجربه کرده بودیم تمام آهنگ های غمگین تو بیاد من می اید فراموش نکن دنیا فانی است خدایی که جان داده دوباره اونو میگیره من چگونه میتونم تو را فراموش کنم تا وقتی که جان از بدنم خارج نشده شکسته پر و بالم نه جا دارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آبانماه سال 1383 04:20
گفتنیها کم نیست ، من و تو کم بودیم خشک و پژمرده ، تا روی زمین خم بودیم گفتنیها کم نیست ، من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ، از آغاز چنین ،درهم و برهم گفتیم دیدنیها کم نیست ، من وتو کم دیدیم بی سبب از پاییز ، جای میلاد اقاقیها را ،پرسیدیم چیدنیها کم نیست ، من و تو کم چیدیم وقت گل دادن عشق ، روی دار قالی بیسبب حتی ،...
-
محبت تو
جمعه 15 آبانماه سال 1383 06:08
تو مرا خـار بیابـان کـرده ای مـن بودم دشتی کویرم کرده ای توزدی تیشه به اون ریشة مـن تو درخت عشق و بیبار کرده ای من ندارم دیگـه عشقی ودلـی گل های عشقم و پرپر کرده ای من دیگه چشم و نگاهی ندارم تو یه چشم عاشق وکورکرده ای من نمی گویم دیگه مال منـی چون بودم آدم وخـارم کرده ای من نمیگویم دیگه دوست منی دوستی بـا کس دیگه کرده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آبانماه سال 1383 23:10
این هم یه کلیپ با حال
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آبانماه سال 1383 04:58
پشت این پنجره یک همزاد است که مرا می بیند و به تنهائی من میگرید غم سنگین دلم را به او همه شب میگویم او چون یک سنگ صبور قصهء غصه من می شنود پشت این پنجره یک همزاد است که مرا می بیند و غریبانه غزلهایم را از پس پنجره تلخ سکوت بارها ، می شنود و به تنهائی من میگرید من به این پنجره عادت دارم آه این پنجره یک آئینه است که به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1383 10:20
بتومی اندیشم و بگلدان گل سرخ ، که پروردهء توست بتو می اندیشم بتو و تک تک اشیاء اتاق، که غریبانه مرا می نگرند بتو می اندیشم و به گرمای تنت ، که نصیب دگریست بتو می اندیشم و به تنهائی شبهای خودم از: شکیبای لنگرودی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آبانماه سال 1383 15:56
ترسم تو را عاشق شوم از حال خود غافل شوم ترسم که عقلم در بری مجنونو بی حاصل شوم ترسم که اسم شب شوی ورد زبان من شوی ترسم که در هر نیمه شب فکر خیال من شوی ترسم طنین خنده ات آید که بیتابم کند وحشی صفت مرغ دلم در بر کشد رامم کند حوشم برد مستم کند یک لحظه آرامم کند ترسم کلام دلنشین کاید ز تو خوابم کند جنگ و نبرد زندگی باز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آبانماه سال 1383 04:37
نیمه شب است... قلم در دستم... چشمانم ملتهب از خواب... دلم غمگین و عزادار... دلم تنها... در این میان انگار سکوت است که سکوت مرا میشکند... آرزوها
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 آبانماه سال 1383 07:06
میگی عاشقه بارونی ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری . میگی عاشقه برفی ولی از 1 گوله برف میترسی . میگی عاشقه پرنده هایی ولی اونارو میندازی تو قفس . میگی عاشقه گلهایی ولی اونا رو از شاخه میکنی . انتظار داری نترسم وقتی میگی عاشقمی در حرم دل به زیارت عشق می روم ... دست بر ضریح سینه می گذارم به سجاده می روم ! بی تو کجا روم ؟!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1383 13:02
زیباشناسی مستقل و متمایز، واپسین ظهور فرهنگ مدرن است که با جدا کردن راه خود از اهداف و منظور های جادویی_دینی شکوفا می شود. هر آنچه که اسطوره ای، جادویی و دینی است می تواند خارج از اعتقاد در حوزه زیباشناسی ماندگار باشد. یک پیوند ژرف پنهان میان قلمرو اسطوره ای و قلمرو زیباشناسی وجود دارد. (ادگار مورن، هویت انسانی)
-
بهت
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1383 03:50
می گذرم از میان رهگذران ، مات می نگرم در نگاه رهگذران ، کور اینهمه اندوه در وجودم و من لال اینهمه غوغاست در کنارم و من دور! دیگر، در قلب من ، نه عشق ، نه احساس دیگر، در جان من ، نه شور ، نه فریاد دشتم ، اما در او نه نالهء مجنون! کوهم ، اما در او نه تیشهء فرهاد! هیچ نه انگیزه ای، که هیچم ، پو چم! هیچ نه اندیشه ای، که...
-
جنگل بان
سهشنبه 28 مهرماه سال 1383 23:19
تـوی جنـگـل گلسـتان بـودم کـنـار برکـة آبـی بـودم در حـال صـید ماهـی بـودم عکس مهتاب تـوی برکـة آب اون طرف ترکلبه ای ویران بود عکس جنگل بان درآنجا می بود قبـر یـک زن درون کـلبـه پیـر مـرد تـک و تنهـا می بود پیر مرد محاسـنی بلنـد داشـت درون کـلبه تـبر زیـنی داشـت کس نپرسیـد از حـال پـیرمرد چـون کـه انگارزبان لال داشت...
-
ای خدای بزرگ
دوشنبه 27 مهرماه سال 1383 03:31
ترا به شهادت میطلبم که در تمام عمر رنج بارم بحقیقت یکبارعشق ورزیدم و آنهم بازیچهء کالبد خاکی او شد ای خداوند روزیکه بام تو رستاخیز برپا میشود و خفتگان سرزمینهای نا شناس سر از خاک بر میدارند تو بخاطره دل سوختهء من به او رحمت آور گر چه در عالم مردگان دلدادگان یکدیگر را باز نشناسند ولی توکه کاشف هر رازی مارا در کنار هم...
-
سرشک دل
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 04:11
رسوای عالمی شدیم ودل هجران دیدهء خود را در جفای یار سنگدل فراموشکار چون شمع لرزان نیمه تمام نثار کردیم و بمستی قطرات اشک از دیده فرو ریختیم،تا شاید سازندهء کائنات را دل بر این خلقت عاجز تیره بخت بسوزد و طرحی نو بریزد. رسوای عالمی شدیم و بمستی شکوه ها، از خلق خود آغاز نهادیم تا از فتنه های فتنه انگیزش درس عبرتی گرفته...
-
گل مریم
سهشنبه 21 مهرماه سال 1383 04:05
باد سرد خزانی گلبرگهای گل مریم را به آهستگی تکان داد. مریم ناله کنان خبر دوری خود را همراه باد خزانی بگوش بلبل شیدا آن عاشق مهجور فرستاد، پرندهء زیبا با دل کوچک و پر تپش خود جسم نحیف بی رمقش را به مریم رساند ناله و زاری آغاز کرد. که ای جفا پیشه این چه وقت دوری کردن است؟ من چگونه درد هجران تو را می توانم تحمل کنم؟...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 مهرماه سال 1383 01:23
وقتی میخواستم زندگی کنم همه درهارو بستن وقتی خواستم براهه مرگ بروم گفتند مرگه کسی دسته خودش نیست وقتی خواستم به راستی سخن بگویم گفتند دروغ است وقتی خواستم به شانس روی اورم گفتند خرافات است وقتی که توبه کردم گفتند بچه گانس وقتی خندیدم گفتند دیوانه است و حا ل که سخن نمیگویم میگویند عاشق است و ای کاش میدانستم برای چه...
-
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1383 04:23
به یاد فروغ فرخ زا د پشت شیشه برف می بارد پشت شیشه برف می بارد و من پشت شیشه ایستاده ام ببین که چگونه درختان جامه سفید به تن کرده و زمین چه پوشش زیبایی به ًُِ روی خود کشیده، و تو ای آسمان، چه زیبا سفید دانه هایت را نثار ما، زمینی ها میکنی به یاد فرو غ می افتم که می گفت: پشت شیشه برف می بارد در سکوت سینه ام دستی دانه...
-
تــــــــــــــــوجـــــــــــــــه
دوشنبه 6 مهرماه سال 1383 01:18
سلام خدمت بازدیدکنندگان خوب و عزیز دوستان خوبی که وبلاگ دارن و تمایل به تبادل لینک دارن اگه خواستن تو نظرات یا به ایمیل من بگن تا در اسرع وقت لینک شما در وبلاگ ما قرار بگیره خوش باشین و موفق وحید
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مهرماه سال 1383 03:58
گفتم ای سیمین تن گفت:که را می گویی گفتم ای عهد شکن گفت:چه ها می گویی گفتم ای آنکه نداری سر یک موی وفا گفت معلوم شد اکنون که مرا می گویی