ای خدااااااا

 ای خدا؛ ای راز دار بندگان شرمگینت

 

 ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروائی

 

 ای خدا؛ ای همنوای نالهء پروردگانت

 

 زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنائی

 

 اشک می لغزد به مژگانم ز رو سیاهی

 

 ای پناه بی پناهان، مو سپید و رو سیاهم

 

 بر در بخشایشت اشک پشیمانی فشانم

 

 تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

 

 وای بر من با جهانی شرمساری کی توانم

 

 تا بدر گاهت بر آرم نیم شب دست نیازی؟

 

 با چنین شرمندگی ها کی دست من بر آرید

 

 تا بجویم چارهء درد دلی از چاره سازی؟

 

 ای بسا شب، خواب نوشین، گرم می غلتد بچشم

 

خواب میبینم چو مرغی می پرم در آسمانها

 

پیکر آسوده ام را خواب شیرین می رباید

 

روح من در جستوجویت می پرد تا بیکرانها

 

برتن آلوده منگر ، روح پاکم را نظر کن

 

دوست دارم تا کنم در پیشگاهت بندگی ها

 

مهربانا ؛ با دلی بشکسته ، رو سوی تو کردم

 

رو کجا آرم اگر از در گهت گوئی جوابم؟

 

بیکسم در سایهء مهر تو می جویم پناهی

 

از کجا یابم خدائی گر بکویت ره نیابم؟

 

ای خدا؛ ای راز دار بندگان شرمگینت

 

ای توانائی که بر جان  جهان فرمانروائی

 

ای خدا؛ ای همنوای نالهء پرورندگانت

 

زین جهان تنها تو با سوز من آشنائی

 

 

دل می دم به دست غربت

 

جایی که باشه محبت

 

بی خیال هر چی تنهاس

 

میدونم خدایی اونجاس

 

من تنها تو شب تو

 

میزنم آروم رو گیتار

 

می خوام از خدا بخونم

 

قدر تنهایی بدونم

 

دیگه نای موندنم نیست

 

نفس های خوندنم نیست

 

دوست دارم امشب بمیرم

 

 تا که  باز آروم بگیرم

 

همه باز ترانه سازن

 

نمی خوان با من بسازن

 

من و آشفته با حسرت

 

دوست دارم برم تو غربت

 

کجا برم کجا برم

 

جایی که آدم نباشه

 

تنهایی خدا باهاشه

 

این تنها آرزومه

 

که خدا پیشم بمونه

 

دیگه نای موندنم نیست

 

نفس های خوندنم نیست

 

دوست دارم  امشب بمیرم

 

 تا که  باز آروم بگیرم

 

همه باز ترانه سازن

 

نمی خوان با من بسازن

 

من آشفته با حسرت

 

دوست دارم برم تو غربت

 

 

 

 

زمان میگذرد و من بی خدایم در کوچه های پستی گم میشوم

سلام ای شب معصوم!

سلام ای شبی که چشم های گرگ های بیابان را

به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی

و در کنار جویبارهای تو

ارواح بیدها

ارواح مهربان تبر ها را می بویند

من از جهان بی تفاوتی فکر ها و حرف ها و صدا ها می آیم

و این جهان به لانه ء ماران مانند است

 

.....

 

 

اگه یه روزی خواستی گریه کنی به من بگو ، قول نمیدم بتونم بخندونمت اما باهات میتونم گریه کنم

اگه یه روزی خواستی از اینجا بری نترس به من بگو ، قول نمیدم تو را از رفتنت باز دارم ، ولی میتونم باهات بیام

اگه یه روز نخواستی صدای کسی رو بشنوی به من بگو ، قول میدم سکوت کنم

اما اگه یه روز صدام کردی  و پاسخی نشنیدی ، زود بیا و مرا ببین ،‌ شاید این منم که به تصلای تو نیاز دارم

گنه

Bottom of Form

این هم شعر گنه از مامان فروغ..باز هم بگو ساقی بده ..خدافظی: ساقی بده  

 

گنه کردم گناهی پر ز لذت

 

درآغوشی که گرم و آتشین بود

 

گنه کردم میان بازوانی

 

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

گنه کردم چشم پر ز رازش

 

دلم در سینه بی تابانه لرزید

 

ز خواهش های چشم پر نیازش

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

پریشان در کنار او نشستم

 

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت 

 

ز اندوه دل دیوانه رستم

 

فروخواندم به گوشش قصه عشق

 

ترا می خواهم ای جانانه من

 

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش 

 

 ترا ای عاشق دیوانه من

 

هوس در دیدگانش شعله افروخت

 

شراب سرخ در پیمانه رقصید

 

تن من در میان بستر نرم 

 

بروی سینه اش مستانه لرزید

 

گنه کردم گناهی پر ز لذت

 

کنار پیکری لرزان و مدهوش

 

خداوندا چه می دانم چه کردم

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش


 

چه خواب نازیه