همیشه سبز می خشکد ، همیشه ساده می بازد
همیشه لشکر اندوه ، به قلب ساده می تازد
من آن سبزم که رستن را ، تو آخر بردی از یادم
چه ساده هستی خود را ، به باد سادگی دادم
به پاس سادگی در عشق ، درون خود شکستم زود
دریغا سهم من از عشق ، قفس با حجم کوچک بود
درونم ملتهب از عشق ، برونم چهره ای در سر
ولی از عشق باختن را ، غرور من مرمت کرد
به غیر از دوستت دارم ، به لب حرفی نشد جاری
ولی غافل که تو خنجر ، درون آستین داری
طلوع اولین دیدار ، غروب شام آخر بود
سرانجام تو و عشقت ، حدیث پشت و خنجر بود
سلام...... این شعر دقیقا شرح حال زندگی من بود... وقتی که خوندمش گریم گرفت.....
خیلی قشنگ بود . اما یه چیزی ! توی شعر منظورت این بود ؟ : قفس با حجم کوچک بود . آخه هجم فک نکنم معنی بده . توی بیت بعدیش هم ماتهب نفهمیدم یعنی چی ؟ توضیح میدی واسم ؟
راستی . تو ام به اون پیرمرده رو سی و سه پل دقت کردی آره ؟ خیلی غمگین نی میزنه !
سلام
خیلی زیبا بود
شرح حال خیلی از ما
والا الان بغض گلومو گرفته نمیدونم چی بگم
ای کاش.............
دوباره سلام
یادم رفت بگویم چقدر جالب است که ده روز می شد به وبلاگ ستاره های عاشق سر نزده بودم تا امروز که شما پیام گذاشتید
و دیگر اینکه یک گروه هم دارم برای عضوشدن برای دریافت فایل های جالب به آدرس زیر
http://groups.yahoo.com/group/starsinlove5/