گنه

Bottom of Form

این هم شعر گنه از مامان فروغ..باز هم بگو ساقی بده ..خدافظی: ساقی بده  

 

گنه کردم گناهی پر ز لذت

 

درآغوشی که گرم و آتشین بود

 

گنه کردم میان بازوانی

 

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

گنه کردم چشم پر ز رازش

 

دلم در سینه بی تابانه لرزید

 

ز خواهش های چشم پر نیازش

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

پریشان در کنار او نشستم

 

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت 

 

ز اندوه دل دیوانه رستم

 

فروخواندم به گوشش قصه عشق

 

ترا می خواهم ای جانانه من

 

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش 

 

 ترا ای عاشق دیوانه من

 

هوس در دیدگانش شعله افروخت

 

شراب سرخ در پیمانه رقصید

 

تن من در میان بستر نرم 

 

بروی سینه اش مستانه لرزید

 

گنه کردم گناهی پر ز لذت

 

کنار پیکری لرزان و مدهوش

 

خداوندا چه می دانم چه کردم

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش


 

نظرات 2 + ارسال نظر
بانمک چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:26 ب.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام
خسته نباشی
وبلاگ قشنگی داری بهت تبریک میگم
من با اجازه ات از برخی مطالبت کپی برداشتم
وقت کردی به من هم سر بزن خوشحال میشوم
ممنون

ساقی پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:22 ب.ظ http://www.weysstory.persianblog.com

سلام....واااای..من همین امروز دیدمش..عزیزم ..خدافظی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد