ما

حاصل جمع من و تو

خود یه منهای بزرگه

ما نمیرسیم به خورشید

این  یه رویای بزرگه

قصه ء ما شدن ما

از محالات بزرگه

اما من میگم همه چیز محاله

همه چیز ممکنه اتفاق بیفته پس من و تو با هم جمع میشیم

و هر کس خواست ما رو از هم کم کنه من و تو گم میشیم

اونوقت دستش به ما نمیرسه

و ما جمع میمونیم

نظر شما چیه؟








نظرات 6 + ارسال نظر
ساقی یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.weysstory.persianblog.com

سلام آرزو. مشکل من اینه که کسی که میخوام باهاش جمع شم نمیخواد.اون میخواد با یکی دیگه جمع شه.شاید به خاطر این که حاصلش بیشتر شه.شاید به خاطر این که من اونقدر کم هستم که اگه بخواد با من جمع شه کم شه.
و تو بهتره با کسی جمع نشی. چون اونقدر عددت زیاده که خود به خود منها میشه.قلم و دلت پر توان . خدافظی:X

سلام محمود

بابا من و بالا نبر میفتم پایین یه جاییم میشکنه هاا

آگه تو خواسته بودی و اونم بخواد ...میشه

اما مشکل ما اینه که

لذت عشق و به نریسدن میدونیم

شهرزاد قصه گو یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:19 ب.ظ http://ladyrose632.persianblog.com

سلام دوست عزیز .زیبا بود شعرت.شاد باشی...

عروسک تو یکشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:44 ب.ظ

وقتی قرار نیست دست های مهریان تو --- پایان داستان باشند ---- بگذار قصه گو هرگونه که دوست دارد قصه را ادامه دهد !!!!! من .....!!

باشه قصه گو قصت رو بگو.....

آریا سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام ... خوبی... عیدی میخوای... جونمو بگیر ... اینم عیدیت ... ... تولدت هم مبارک

میثم پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ق.ظ

سلام عزیزم
........................::عیدت مبارک::.........................
راستی آیدیمو هک کردن برای همین برات آف نذاشتم

سلام میثم جان

ممنونم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد