-
...
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 01:06
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیادی جمع شدندوبه قلب او نگریستند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشهای بر آن وارد نشده بود مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف ازقلب خود پرداخت .و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیدهاند....
-
دل شکسته
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 00:49
گریه هم امشب به دلم پناه آورده است گریه ای که هر شب مرهم دل بی تابم بود امشب به کم آوردن خود اعتراف کرد. . . و سر بر شکسته های دلم نهاده است
-
بار الاها
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 05:10
بار الا ها یاریم کن جانم بستان و عاشقم کن آنچنان ز خود بی خودم کن تا خود جان ز خود گیرم و سوی تو ،.پرواز کنم
-
خسته ام
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 03:35
دستم بگیر که ز پا افتادم بالم بگیر که با سنگ شکستند قلب!....ندارم..در راه جا مانده مرا خاک کنید میخواهم به خاک باز گردم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1385 02:22
-
. . .
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 03:57
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند
-
بوسه
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 06:17
-
مولانا
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 03:34
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مُردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید کزاین خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید وزین نفس ببُرید که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره ء زندان ، چو زندان بِشِِکَستید هم شاه و امیرید بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید چوزین ابر برآ یید...
-
میشد!!!!!!؟؟؟؟؟
دوشنبه 16 مردادماه سال 1385 03:16
میشد از بودن تو .عالمی ترانه ساخت کهنه ها رو تازه کرد از تو یک بهانه ساخت با تو میشد که صدام همه جا رو پر کنه تا قیامت اسم ما قصه ها رو پر کنه اما خیلی دیر دونستم تو فقط عروسکی کور و کر بازیچهء باد مثل یک بادبادکی دل سپردن به عروسک منو گم کرد تو خودم تو رو خیلی دیر شناختم وقتی که تموم شدم نه یک دست ، رفیق دستام نه...
-
اسیر
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 02:42
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد بر جای مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد رحم آر بر اسیری گز گرد دام زلفت با صد امیدواری ناشاد...
-
مولانا
شنبه 17 تیرماه سال 1385 03:22
من غلام قمرم ..، غیر قمر هیچ مگو ..، پیش من ، جز سخن شمع و شکر هیچ مگو ..، سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو..، ور از این بی خبری رنج مبر ، هیچ مگو..، دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت : آمدم نعره مزن ، جامه مَدَر هیچ مگو.. گفتم: ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت: آنچیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخن های نهان خواهم...
-
شمس تبریزی
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 02:54
عرصه ی سخن ، بس تنگ است! عرصه ی معنی فراخ است ! از سخن ، پیش تر آ ! تا فراخی بینی و ، عرصه بینی ! شمس تبریزی ، 256
-
به همین سادگی...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 05:03
با دیگران نماندم تا مهربان بمانی نا مهربان تو رفتی با دیگران بما نی به همین سادگی . . . ؟؟!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟!!!!!!
-
شمس تبریزی
شنبه 3 تیرماه سال 1385 02:34
. . . آن خطاط ، سه گونه خط نوشتی : - یکی او خواندی ، لاغیر ! - یکی را ، هم او خواندی ، هم غیر ! - یکی ، نه او خواندی ، نه غیر او ! آن ( خط سوم) منم ! . . . شمس تبریزی ، 56
-
ساده
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 02:59
همیشه سبز می خشکد ، همیشه ساده می بازد همیشه لشکر اندوه ، به قلب ساده می تازد من آن سبزم که رستن را ، تو آخر بردی از یادم چه ساده هستی خود را ، به باد سادگی دادم به پاس سادگی در عشق ، درون خود شکستم زود دریغا سهم من از عشق ، قفس با حجم کوچک بود درونم ملتهب از عشق ، برونم چهره ای در سر ولی از عشق باختن را ، غرور من...
-
گریه کن...دختر شب
سهشنبه 30 خردادماه سال 1385 02:56
گریه کن ، ای دختر شب ! گریه کن هر که با احساس باشد ، عاقبت خواهد شکست این جواب آن دل نازکتر از خواب قناری های توست تو مرا نمی فهمی که دل عاشق من چه غریبانه شکست تو به احساس غرور من و امثال من می مانی فقر احساس تو را می فهمم فقر احساس تو را می فهمم
-
فکر کنم خیلی تنهاست..
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 02:52
این پیرمرد این مرد تنها و رنج دیده!!!!!! روی پل هر روز نی میزنه ... هنوزم میبینمش.... همین شکلی اما شکسته تر... وقتی نی میزنه به دلت آتیش میزنه... ... ز سوز ساز من نی ناله ها کرد ... به صحرا شور و غوغایی بپا کرد بنال ای نی که دنیا را بقا نیست ...چو آرامش در این دار فنا نیست بنال ای نی نماند جاودانه ... به جز عشق و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خردادماه سال 1385 02:47
هر مرگ اشارتیست به حیاتی دیگر این همه پیچ این همه گذر این همه چراغ این همه علامت و همچنان استواری به وفادار ماندنِ به راهم ،خودم ،هدفم ، و به تو وفایی که مرا و تو را به سوی هدف راه میبرد جویای راه خویش باش ...
-
ساده است؟؟
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 04:33
ساده است نوازش سگی ولگرد شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی میرود و گفتن که: سگ من نبود ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد
-
آشتی
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 03:40
آشتی قهر مکن ، ای فرشته روی دلارا ناز مکن ، ای بنفشه مویِ فریبا بر دل من ، گر روا بود سخن سخت از تو پسندیده نیست ، ای گل رعنا شاخهء خشکی به خارزار وجودیم تا چه کند شعله های خشم تو با ما طعنه و دشنام تلخ ، اینهمه شیرین؟ چهره پر از خشم و قهر ، این همه زیبا؟ ناز تو را می کشم به دیدهء منت. سر به رهت می نهم به عجز و تمنا....
-
؟؟؟
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 02:53
گفت : برو برو برو این حالِ من ِ بی توست ..
-
. . .
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 00:37
-
هی
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 04:08
او را که می بوسی از دست ات خواهد گریخت اگر بوسه ات طعم تلخ وابستگی را بدهد او را که می نگری هر روز دورتر اش می بینی اگر نگاهت بندی در پایش باشد اوکه اکنون اینچنین عاشقانه سخن می گوید عاشقت خواهد ماند ، اگر رهایش بگذاری اگر حضورش را می خواهی ، رهایش کن آنگاه همه وجودش با تو خواهد بود ، برای همیشه! عشق و معشوق دو پدیده...
-
برای تو
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 03:55
شانه ات مجابم می کند در بستری که عشق تشنگیست زلال شانه هایت همچنانم عطش میدهد بر بستری که عشق مجابش کرده است
-
برای تو وخویش . . .
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 04:24
برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیز ها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم
-
سکوت سرشار از ناگفته هاست
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1385 07:05
سکوت سرشار از ناگفته هاست ... دلتنگی ها ی آدمی را باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ء برفی به اشکی نریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از هرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من
-
قالب جدید
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 23:18
سلام به تمام دوستان عزیز و خوب قبل از هر چیز این عید را به همه شما تبریک میگم از امروز با قالب جدید کارمونا ادامه میدیم امیدوارم که از این قالب خوشتون بیاد خوش و پیروز باشین
-
...
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 03:06
میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند چیزی نادر به زندگی آغاز می کند ، با شادی و اندکی درد روزانه به گونه ای و ماهیان بر می بالد بدان ماند که نادرهء نخستین است و نادره ء آخرین. تنها آن که بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد از شادیِ لبخند بهره میتواند داشت آن که جای کافی برای دیگران دارد صمیمانه تر میتواند با دیگران بخندد...
-
زندگی
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 02:55
زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی جدایی سخت است نه به سختی تنهایی
-
تنهایی
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 02:08
خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت خواهشی دارم ... تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نزار