-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 خردادماه سال 1384 02:44
چو من رفتم از این دنیا ، بدانید ای جهان داران من از شوریده بختان ِ سر کوی و فا بودم
-
وقتی به من رسیدی
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 01:15
یروز مثل یه حادثه تازه به من رسیدی دست نوازش به سر خسته ء من کشیدی بر سر شاخه ء دلم مثل ستاره بودی کاشکی می موندی تا ابد وقتی به من رسیدی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 01:11
چو من رفتم از این دنیا ، بدانید ای جهان داران من از شوریده بختان ِ سر کوی و فا بودم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 14:25
دوستت دارم آمد و آ تش به جانم کرد و رفت با محبت آشنایم کرد و رفت آمد و بنشست و آشوبی بپا در میان دودمانم کرد و رفت آمد و رویی گوشود شد نهان نام خود ورد زبانم کرد و رفت آمد و او دود شد من شعله ای در وجود خود نهانم کرد ورفت آمد و برقی شد و جانم بسوخت آتشین تر این بیانم کرد و رفت آمد و آیینه گردانم بشد طوطی بی همزبانم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 13:54
بر دوش من این عمر وبال است وبال سودای وصال تو محال است محال
-
تو...
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 13:43
کمی با من مدارا کن یه دلمرده میتونه یه عاشق واقعی باشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 13:43
کمی با من مدارا کن یه دلمرده میتونه یه عاشق واقعی باشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 02:46
▬ تو در این آسمان پهناور چه مى بینى؟ ▬ ابر ▬ نه تو روح نهرها را مى بینى . رود خانه هائى که دوباره در دریا متولد شده اند. آنها اوج گرفته اند و در آسمان مى مانند تا زمانى که خود را به هر دلیلى دوباره باران شوند و به زمین بازگردند. رودخانه ها به کوهستانها باز مى گردند اما خِرَد دریا را با خود دارند.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 02:43
و هر انسانى آنچرا که دوست مى دارد نابود مى سازد بوسیله هر آنچه به تصوردر آید برخى با کلامى تلخ و تعنه آمیز و برخى با کلامى تملق آمیز مرد جبون با بوسه اى و مرد شجاع با شمشیر
-
بر مگردی ؟
چهارشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1384 03:21
رفت و بر نگشت ! نمی دانم که بود یا چه بود ؟ افسانه بود یا اسطوره ؟ اما این من بودم که او را باور کردم . دلم را از دعا های شبانه جام چشمانم را از جرعه های یک ترانه پر کردم . اما هیچ گاه بر نگشت نمی دانم که بود یا که چه بود؟ افسانه بود یا اسطوره یا خیال واهی ؟ تنها می دانم که رفت و بر نگشت . دل من هم به امید برگشتنش یک...
-
و بعد از رفتنت
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 10:04
و بعد از رفتنت شبى از پشت یک تنهایى نمناک و بارانى ، ترا با لهجه ء گل هاى نیلوفر صدا کردم تمام شب براى با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم پس از یک جستوجوى نقره اى در کو چه هاى آبى احساس تو را از بین گل هایى که در تنهایى ام روئده ، با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبى ترین موج تمنّاى دلم گفتى دلم حیران و سرگردان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 02:48
دشنام جراحتی است درمان ناپزیر رنج دانایی می آورد عشق و نفرت خویشاوندان نزدیک هم هستند غرور ؛ بیش از فقر گدایی می کند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 02:45
در منی و اینهمه ز من جدا با منی و دیده ات به سوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم بسینه می طپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بیخبر ز من بر کشی تو رخت خویش از این دیار سایه تو ام بهر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو نجسته ام هنوز تا که بر گزنمش بجای تو شادی و غم...
-
این زندگی خودمه
شنبه 27 فروردینماه سال 1384 04:27
کاری قدیمی از دکتر آلبان این زندگی خودمه همینه که هست، ولم کنین من زندگی خودمو دارم این چه مزخرفی یه که می گن: بابا همه چی رو می دونه؟ زندگی خودتونو بکنین و منو ول کنین سرتون به کار خودتون باشه کاری به کار من نداشته باشین تنها چیزی که می دونین اینه : بابا همه چی رو می دونه خیلی کم حالی تونه و این خطرناکه بهم گیر ندین،...
-
خسته نه به خستگی تو
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 05:35
حس غریبی دارم دلم میخواد العان سرم و بگیرم تو دستام و فقط فکر کنم و بعد به احترام قلبم گریه کنم بد جوری احساس دلتنگی و نگرانی میکنم احساس میکنم تنهام و این حس آنقدر قوی و باور نکردنیه که نمیشه ردش کرد اما کسی هست که تا میگم تنهام میگه: آره جونه خودت... العان دلم نمیخواد هیچ کار دیگه ای جز فکر کردن انجام بدم العان...
-
دلم شکسته کسی باور نمیکنه
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 05:02
سلام ... زین پس آرام میگیرم و درد خویش جز با دل خو به کس نخواهم گفت دیگر سخن نمیگویم لب به خاموشی میسپارم و ره خود پیش میگیرم با غمها و بدبختی ها دوست خواهم شد و درد اشتیاق با تو بودن را بسختی در وجودم خوام کشت من میروم سوی ره خویش تا مبتلا نسازم تو را به درد خویش اشک خواهم ریخت از فراقت و گویم این اشک شوق است از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 03:22
شکسپیر : آن وقتى که فکر میکنى هیچ کس نیست حرف دلتو بفهمه کسى هست که براى دیدنت روز شمارى میکنه من از خود هیچ نمیدانم من سردر گم پیچ وخم های احساسم هستم من به این دنیای فانی ،به این همه پستی در وجودم تعلق ندارم من تنها حرف میزنم... راه عمل کردنش ر ا نمیدانم من دلم به سان کشتی ماند که هر دم میخواهد دل به دریا زند اما آب...
-
در پایگاه روشن انسان گم شده
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:45
رگه هاى خورشید در چشمانت مسکن دارد ؛ و مهربانى باران در انگشتانت . اى باور گمشده اى سعادت مجهول مرا پناه بده ! مرا پناه بده ، که چشمانم از بیدارى ها مى سوزد؛ و پاهایم از خارى بى عدالتى ، خون آلود . زخم نان ، مگر جاودانه بود که قلم ها ، دیگر به طبیعت سفر نکرد و قلب ها ، به میهمانى آشتىنرفت و خنده ها ، به بغض ها آلود......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:32
من ، پر از پاییز پر از تنهائى . پز ار موج هاى بى تابى. پر از شب پر از آرزو هاى مهتابى پر از آسمان پر از ستاره هاى رویائى پر از امید امید روزهائى که مىآئى من بدون تو ، آه ! ... پر از پاییز ، پر از تنهائى...
-
بگو باشه ؟
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:29
اى لبانت قصه گوى شب هایم از طلوع دیدار ، با من در این شب بى جرقه ى خاموش چیزى بگو!...
-
برای تو
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:25
شاخه هاى کوچک آرزو هاى من با نسیم نفس هاى تو تکان مى خورد مرا صدا مىکنى ؛ با قطره هاى پشت پنجره ها. مرا صدا مى کنى ؛ با خنده هاى کوچک ستاره ها . و برگ برگ خفته ى آرزوهاى مرا با این صداى خوب بیدار مى کنى... آه که زندگى ساکت من اى مهربان ! با دست ها ى تو ورق مى خورد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 04:22
تقدیم به اونی که صداش میکنم هر شب و هر روز اما هنوز بی جوابم... ترا صدا میکنم از خزان بى پایان ترا صدا میکنم از قلب کوچه هاى سرد ترا که شبنم گلبرگ ها بودى ترا که نسیم نوازشگر که ماهتاب شبان بى ستاره ام بودى... ترا صدا میکنم ای عشق از شبى که بى فرداست از آستانه ى زمستانى که بى بهار و بى گرماست. بال و پر ها را صداى باد...
-
نه
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1384 03:21
سلام من تو نیمه راه موندم اما به این جا رسیدم که همیشه آغاز پر از پشیمانی است و پایان تلخ و زجر آور و گاهی شیرین و درد آور در هر دو حالت میسوزونه و پشیمونی ببار میا ره بخندید بر من بر دیوانه ای غمگین بر من بخندید باکی نیست بشکنید هر دم قلب این دیوانه ء زنجیری
-
ما
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 04:22
حاصل جمع من و تو خود یه منهای بزرگه ما نمیرسیم به خورشید این یه رویای بزرگه قصه ء ما شدن ما از محالات بزرگه اما من میگم همه چیز محاله همه چیز ممکنه اتفاق بیفته پس من و تو با هم جمع میشیم و هر کس خواست ما رو از هم کم کنه من و تو گم میشیم اونوقت دستش به ما نمیرسه و ما جمع میمونیم نظر شما چیه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 06:36
تو چه میدانى تو که نفست از جای گرم میاید تو که قلبت را دریای میبینی و هیچ غمت نیست تو که برای پر بودن شکمت در فرداها مطمئنی تو چه میدانی فقر چیست بدبختی کدام است تو بدبختی یا بدبختی بدبخت است؟ تو چه میدانی تو که ادای آدمهای خوب رو در میاری تو که به ظاهر دلت میگیره وقتی یه فقیر و میبینی اما اصلا بهش کمک نمیکنی وقتی هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1383 04:26
سلام ممنونم از همه ء دوستانی که به ما لطف دارن و مارو شرمنده میکنن . این و تقدیم میکنم به همه ء اونایی که با صداقت دنبال حقیقت هستن و معنی واقعی درد و بد بختی رو میفهمن .... زیر این طاق کبود٬ یکی بود یکی نبود مرغ عشقی خسته بود٬ که دلش شکسته بود. اون اسیر یه قفس٬ شب و روزش بی نفس همه ی آرزوهاش ٬ پر کشیدن بود و بس تا یه...
-
گیتار من
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 00:46
گیتار من چشمای پر اشکم و ببین اما بروى خود نیار با حال دل من با بغض من بخون اما بروى خود نیار بزار تنها و خسته با درد خودم بسوزم تو به دردات اضافه تر نکن چون باز این منم که میسوزم
-
خواب
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1383 00:37
همه در خواب خانه در سکوتی سنگین من بی خواب .. اما خستهء خواب انگار در وجودم همه مرده اند و چشمانم به عذا نشسته اند اما از سنگینی این ماتم هی بغض میکند توان شکستن ندارد خیلی خسته ام بیا با من بیا تا به گذشته ام سفر کنیم به روز های شاد و ارغوانی با بوی گلهای یاس پدر بزرگ و نعناهای خوشبوی مادر بزرگ بیا به گذشته ام به...
-
آخ
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 03:45
در عشق تو صد گونه ملامت بکشم ور بشکنم این عهد غرامت بکشم گر عمر وفا کند جفا های تو را باری کم از آنکه تا قیامت بکشم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 بهمنماه سال 1383 07:24
چه کسی میخواهد من تو ما نشویم خانه اش ویران باد من اگر ما نشوم تنهایم تو اگر ما نشوی خویشتنی من اگر بر خیزم تو اگر برخیزی همه بر میخیزند من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی بر میخیزد چه کسی با دشمن بستیزد