دوستت دارم
آمد و آ تش به جانم کرد و رفت
با محبت آشنایم کرد و رفت
آمد و بنشست و آشوبی بپا
در میان دودمانم کرد و رفت
آمد و رویی گوشود شد نهان
نام خود ورد زبانم کرد و رفت
آمد و او دود شد من شعله ای
در وجود خود نهانم کرد ورفت
آمد و برقی شد و جانم بسوخت
آتشین تر این بیانم کرد و رفت
آمد و آیینه گردانم بشد
طوطی بی همزبانم کرد و رفت
آمد و قفل از دهانم بر گشود
چشمهء آب روانم کرد و رفت
آمد و تیری زد و شد ناپدید
همچنان صیدی نشانم کرد و رفت
آمد و چون آفتی در من فتاد
سر به سوی آسمانم کرد و رفت
▬ تو در این آسمان پهناور چه مى بینى؟
▬ ابر
▬ نه تو روح نهرها را مى بینى .
رود خانه هائى که دوباره در دریا متولد شده اند.
آنها اوج گرفته اند و در آسمان مى مانند
تا زمانى که خود را به هر دلیلى دوباره
باران شوند و به زمین بازگردند.
رودخانه ها به کوهستانها باز مى گردند اما خِرَد دریا را با خود دارند.
و هر انسانى آنچرا که دوست مى دارد نابود مى سازد
بوسیله هر آنچه به تصوردر آید
برخى با کلامى تلخ و تعنه آمیز
و برخى با کلامى تملق آمیز
مرد جبون با بوسه اى
و مرد شجاع با شمشیر
رفت و بر نگشت !
نمی دانم که بود یا چه بود ؟
افسانه بود یا اسطوره ؟
اما این من بودم که او را باور کردم .
دلم را از دعا های شبانه
جام چشمانم را از جرعه های
یک ترانه
پر کردم .
اما هیچ گاه بر نگشت
نمی دانم که بود یا که چه بود؟
افسانه بود یا اسطوره یا
خیال واهی ؟
تنها می دانم که رفت و
بر نگشت .
دل من هم به امید برگشتنش
یک لحظه
از یادش هم نگذشت.
کاش بر می گشت ؟
چه خوب میشه برگردی ؟ ...
بر میگردی میدونم واسه
همینه که منتظرت میمونم....