-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1383 01:38
برخیز برخیزکه غیر از تو، تو را داد رسى نیست گوئى همه خوابند کسى را به کسى نیست این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیشرو و باز پسى نیست آزادى و پرواز ازآن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسى تا قفسى نیست
-
ساده
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 03:45
ساده بودم ساده ساده مثل کف دست من نمی دانستم ساده بودن سخت است مثل آینهء آب صاف و آسان بودم دل و دستم یک رنگ مثل باران بودم مثل باران بودم که به خاک افتادم دل بریدم رفتم به سفر تن دادم خشک سالی در خشک قحطسالی در پیش به تو روی آوردم در گریزم از خویش ساده بودم ساده پا ک مثل کف دست من چه میدانستم ساده بودن سخت است به تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 01:03
سلام به همه شما دوستان خوب و گرامی ۳ تا خبر خوب براتون دارم : اول یه تشکر میکنم از آرزو خانوم که این همه زحمت میکشن و مطالب و شعرهای به این قشنگی خودشونو تو این وبلاگ می نویسن که دستشون درد نکنه و خسته نباشین بهشون میگم ۱ . اینکه لوگو وبلاگ درست شد ۲ . اینکه خبرنامه وبلاگ گذاشته شد ۳ . هم اینه که موزیک وبلاگ عوض شد یه...
-
یه خبر
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 00:58
سلام به همه شما دوستان خوب و گرامی خبر خوب براتون دارم 3 : اول یه تشکر میکنم از آرزو خانوم که این همه زحمت میکشن و مطالب و شعرهای به این قشنگی خودشونو تو این وبلاگ می نویسن که دستشون درد نکنه و خسته نباشین بهشون میگم یک اینکه لوگو وبلاگ درست شد دو اینکه خبرنامه وبلاگ سوم هم اینه که موزیک وبلاگ عوض شد یه خبر دیگه اینکه...
-
شهر زشت ما
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 05:20
در شهر زشت ما ، اینجا که فکر کوته و دیوارهء بلند افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما ! من سال های سال در حسرت شنیدن یک نغمهء نشاط ، . در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام !
-
شب
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1383 05:17
اى شب ، به پاس صحبت دیرین ، خداى را با او بگو حکایت شب زنده داریم با او بگو چه میکشم از درد اشتیاق شاید وفا کند بشتابد به یاریم آنها که کهن شدند و اینها که نوند هر کس بمراد خویش یک تک بدوند این کهنه جهان بکس نماند باقی رفتند و رویم و دیگر آیند و روند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 01:33
اینجا هستم با بالهاى شکسته افکارى خاموش رویا هایى ناگفته اینجا هستم دوباره تنها و حال است که به او احتیاج دارم تا دستم را بگیرد
-
من آخرینم
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1383 01:23
من آخرینم وبعد از من بعدى نیست. من آخر نفرتم و بعد من حسرتی نیست. من آخرین قطره بارانم و بعد من طوفانى نیست. من آخر فراموشىام و بعد من خاطره اى نیست. همه بارانى هستند که به دل همدیگرمى بارند، ولى من قطره اى تنها هستم که بر دریا ى غربت مى بارم . خدایا بر این دل افسرده باران مهر بریز که ازغم و اندوه بیرون آیم . من تنها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 05:05
سر نوشتی مبهم سرگذشتی مرموز سرنوشت از من سر گذشت از اوست ولی هزار افسوس اخ هزار افسوس که سر نوشت من سر گذشت او ست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 04:02
دل نشد یک لحظه از یادت جدا دل زهی دل آفرین دل مرهبا دل ! ز دستش یکدم آسایش ندارم نمی دانم چه باید کرد با دل ؟ هزاران بار منعش کردم از عشق مگر بر گشت از راه خطا دل ! از این دل ، داد من بستان خدایا ز دستش تا بکی گویم خدا ، دل ! درون سینه هم آهی ندارد ستمکش دل ،پریشان دل ، گدا دل ! بچشمانت مرا دل مبتلا کرد فلاکت دل ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 03:17
یه پنجره با یه قفس یه هنجره بی همنفس سهم من از بودن تو یه خاطرست همین و بس تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر می رسم از اون ور شب اومدم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 بهمنماه سال 1383 02:50
سلام یه کم دیگه اشکم در میاد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 04:06
سلام نمیدونم این دیگه چه وضعشه؟ اه صد بار متن وارد کردم اما وارد نمیشه شیطونه میگه ..... اما خوب بیخیال.. اینم یه جور هرس خوردنه... راستی هرس و با کدوم ح مینویسن ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 03:33
زندگى سه چیز است : اشکى که میخشکد لبخندى که محو میشود یادى که در فراموشى میماند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 02:57
زندگى سه چیز است : اشکى که میخشکد لبخندى که محو میشود یادى که در فراموشى میماند
-
آرامه
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 02:55
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1383 03:54
زمان در گذر است قلب های میشکند روح هایی تا ملکوت پر می کشند و من اینجا تنها شاهد گذر زمان خواهم بود
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1383 03:43
زمان در گذر است قلب های میشکند روح هایی تا ملکوت پر می کشند و من اینجا تنها شاهد گذر زمان خواهم بود
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 04:31
قلب با آشفتگى راه درمانش را فریاد میکرد چشم با اشک آشفتگی قلب را درمان میکرد نفس به اکراه میرفت و میامد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 04:23
بیستون بود و تمناى دو دوست آزمون بود و تماشاى دو عشق در زمانى که چو کبک خنده میزد شیرین تیشه میزد فرها د
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 04:08
آسمان با تمام وجودش مشغول شادى و پایکوبى بود و من عطر خاک باران خورده را سیر سیر می بویدم آسمان انباشته از فرشتگان سپید ابر ، ناگاه مرا بیاد طلوع ِ خورشید و آسایش اهل زمین انداخت ... من نباید آسمان دلم را به هجوم هولناک ِ طوفان عبوسى بسپارم من باید پهنهء آسمانى دلم را به روى تابش آفتاب امید باز بدارم تا آرامش و صبورى...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1383 03:17
بیهودگی امروز را به باد سپردم امشب ، کنار پنجره ، بیدار مانده ام دانم که بامداد ، امروز دیگری را با خود می آورد تا من آن را بسپارمش به باد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دیماه سال 1383 06:28
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان در گوش هم حکایت عشق مدام ما هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جزیرهء عالم دوام ما
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 دیماه سال 1383 03:32
هیچ حرف دگرى نیست که با تو بزنم تو نمیفهمى اندوه مرا. چه بگویم به تو اى رفته ز دست شدم از مستسى چشمان تو مست شده ام سنگ پرست مرگ بر آن که دلش را به دل سنگ تو بست تو نمیفهمى اندوه مرا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دیماه سال 1383 03:27
هیچ حرف دگرى نیست که با تو بزنم تو نمیفهمى اندوه مرا. چه بگویم به تو اى رفته ز دست شدم از مستسى چشمان تو مست شده ام سنگ پرست مرگ بر آن که دلش را به دل سنگ تو بست تو نمیفهمى اندوه مرا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1383 00:49
نه به سنگ در جوى زمان ، در خواب تماشاى تو مىرویم سیماى روان ، با شبنم افشان تو مى شویم پرهایم؟ پرپر شدهام . چشم نویدم ، به نگاهى تر شده ام. این سو نه ، آن سویم. و در آن سوى نگاه ، چیزى را مىبینم ، چیزى را مىجویم. سنگى را مى شکنم ، رازى با نقش تو مى گویم. برگ افتاد ، نوشم باد : من زنده به اندوهم. ابرى رفت، من کوهم : مى...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1383 05:15
کسی را که دوست داری ازش بگذر اگر قسمت تو باشد خودش بر میگردد اگر هم بر نگشت بدان که از اول مال تو نبوده پس بهتر که رفت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1383 16:28
به من گفت منو دوست داری یا زندگیتو ؟ گفتم خوب معلومه زندگیمو قهر کرد و رفت ولی یه چیز رو نمی دونست اونم اینکه همه زندگیم بود -------------------------------------------------------------------------- اگه احساسمو کشتی اگه از یاد منو بردی اگه رفتی بی تفاوت به غریبی سر سپردی بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت یکی هست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذرماه سال 1383 05:36
بر کویری پا نهادم که خاکش همه از غم فریادش همه از درد نشستم توان رفتن در من راکت ماند صدای زجهء زنی تنها گه گداری به گوش میرسید هوا خفه بود و گرم آتش سوزان خورشید....که انگار از کسی انتقام میگرفت صحرا را در بر داشت ناگهان فریادی بر خواست که ای مرد بیرون شو از این کویر ترسیدم نگاه کردم .. کسی را ندیدم.... صدای زجه ئ زن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1383 17:48
سلام خدمت تمام شما دوستان و بازدیدکنندگان خوب و محترم این وبلاگ ما از فردا با یه قالب دیگه در خدمتتون هیستیم