همه در خواب
خانه در سکوتی سنگین
من بی خواب .. اما خستهء خواب
انگار در وجودم همه مرده اند
و چشمانم به عذا نشسته اند
اما از سنگینی این ماتم
هی بغض میکند
توان شکستن ندارد
خیلی خسته ام
بیا با من
بیا
تا به گذشته ام سفر کنیم
به روز های شاد و ارغوانی
با بوی گلهای یاس پدر بزرگ
و نعناهای خوشبوی مادر بزرگ
بیا به گذشته ام
به زمانی که
با غم آشنا نشده بودم و
....آرزو
یه چی میگم که تلخه ولی حقیقت . اونی که میخواد بیاد هیچ وقت نمیاد و اون فردایی که تو منتظرشی که اون بیاد هیچ وقت نمیرسه.
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیااااااااااااد
تا قیامت دل من گریه میخواد
خدافظی