زعشق آن رخ ماهت شدم بیمار می سوزم
ز سوز آتش آهت شدم تب دار می سوزم
منم عاشق منم عاشق گواه این دل خونین
ندارم شاهدی دیگر دهم بر یار می سوزم
گرفتارم بدام عشقت ای سرو خرامان
امیدی بر رهایی نیست گشتم زار می سوزم
سر و جانم فدای چشم و زلفان سیه فامت
ندارم چیز دیگر تا کنم ایثار می سوزم
سرراهت زبس ازانتظار ناله سر کردم
شدم رسوای خاص و عام در انتظارمی سوزم
دل من از غم عشقت همیشه پر شرر باشد
خدا داند چه آید بر سرم زین کار می سوزم
چنان اسرار عشقت رفته در اعماق روح من
میسر نیست بر کس گفتن این اسرار می سوزم
اگر عمری شب و روزم کنار تو بسر آید
مرا بس نیست خواهم تا شود تکرار می سوزم