مرد طوفان ها

                

نازنینی ز برم رفت ، خدا یارش باد!

لطف او در همه احوال نگهدارش باش!

گر چه از دایره جمع مرا بیرون کرد

دل خوبان جهان در خط پرگارش باد!

دست من گر برسد بر در آن قصر بلند

سرما در کنف سایه ی دیوارش باد!

یوسفی بود و ز چاه آمد و بر سر ماه رسید

آسمان با زرِ خورشید ، خریدارش باد!

از تن خسته ی ما گر چه توان رفت ولی

به سلامت همه دم دیده ی بیمارش باد!

گلبنی بود که در پای کسی خار نخواست

هر که جز گل بزند بر سر او ، خوارش باد!

ناگهان دست من از دامن او شد کوتاه

هر کجا پای نهد ، دست خدا یارش باد!

به دعا می طلبم تا مگر آن سرو بلند

بر بلندای زمان ، شوکت بسیارش باد !