گر چه آسایش ندارم از کسی خواهش ندارمموج دریای وجودمیکدم آرامش ندارمسیلم و ویران نسازمبرقم و خرمن نسوزمماهم و در پشت ابرممهرم و تابش ندارم***روزگارا هر چه خواهی نامرادی را فزون کنمنکه بر این دست هستیچشم آسایش ندارم