دوستت دارم

آمد و آ تش به جانم کرد و رفت
 
با محبت آشنایم کرد و رفت


آمد و بنشست و آشوبی بپا

در میان دودمانم کرد و رفت

آمد و رویی گوشود شد نهان

نام خود ورد زبانم کرد و رفت


آمد و او دود شد من شعله ای

در وجود خود نهانم کرد ورفت

آمد و برقی شد و جانم بسوخت

آتشین تر این بیانم کرد و رفت


آمد و آیینه گردانم بشد

طوطی بی همزبانم کرد و رفت

آمد و قفل از دهانم بر گشود

چشمهء آب روانم کرد و رفت

آمد و تیری زد و شد ناپدید

همچنان صیدی نشانم کرد و رفت

آمد و چون آفتی در من فتاد

سر به سوی آسمانم کرد و رفت