شکسپیر : آن وقتى که فکر میکنى هیچ کس نیست
حرف دلتو بفهمه کسى هست که براى دیدنت روز شمارى میکنه
من از خود هیچ نمیدانم
من سردر گم پیچ وخم های احساسم هستم
من به این دنیای فانی ،به این همه پستی در وجودم تعلق ندارم
من تنها حرف میزنم... راه عمل کردنش ر ا نمیدانم
من دلم به سان کشتی ماند که هر
دم میخواهد دل به دریا زند اما آب در دریا نیست
من گم شده ء راه خویشم
حقیقت کجا پنهان است؟
حقیقت کیست؟
آرزو
|