ای ماه من

ای ماه من

امشب در کنارم نیستی

و اشک ؛ امان از دل بی قرارم برده است

امشب باز همه ء هستیم سوخت و تو باز هم ؛ مرا ترک کردی

****

گفت: بزار بره اگه دوستت داشت برمی گرده

 گفت: اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

گفت: دوستت داشت که رفت

خودش هم نفهمید که چی گفت

ولی من میگم: نرو ؛ برگرد ؛ بمون

و اون میگه : خیلی خودخواهی چرا همش تو بگی حالا من می خوام بگم

می خوام بگم دوستت دارم ؛ میمیرم برات ؛ دوستت دارم که بر گشتم

دوستت دارم که  میرم ؛

و حالا وقتشه باید برم و باز می رسیم سر جای اول

که من میگم:

نرو

 آرزویت

نظرات 1 + ارسال نظر
سیاوش امیری جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:26 ق.ظ

سلام .................................
همه در خواب بودند جز ماه که به ستاره هایش می خندید و روزگار که از حال دل من می پرسید و راه که منتظرم بود
درختان تماشایم می کردند و خط سفید کنار جاده دم از رفاقت می زد
ای کاش که با من بودی و تاریکی را میدیدی که چقدر با محبت بود و غم را می دیدی که سر افکنده در کنارم می آمد و زندگی آن شب چه سخت می گذشت . در سینه تنگم نفس سنگینی می کرد . دستهایم می لرزید و بغض گلویم را می فشرد . همه در خواب بودند و من تنهای تنها . کسی به فکر من نبود فقط من بودم و جاده و تاریکی و مقصدی که ........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد