بر مگردی ؟


       

 رفت و بر نگشت !

 نمی دانم که بود یا چه بود ؟

 افسانه بود یا اسطوره ؟

 اما این من بودم که او را باور کردم .

 دلم را از دعا های شبانه

 جام چشمانم را از جرعه های
یک ترانه

  پر کردم .

  اما هیچ گاه بر نگشت

  نمی دانم که بود یا که چه بود؟

 افسانه بود  یا اسطوره یا
خیال واهی ؟

  تنها می دانم که رفت و
بر نگشت .

 دل من هم به امید برگشتنش
یک لحظه

 از یادش هم نگذشت.

 کاش بر می گشت ؟
 

 
تا حالا فکرش و کردی ...


چه خوب میشه برگردی ؟ ...

 
بر میگردی میدونم واسه
 
همینه که منتظرت میمونم....

نظرات 2 + ارسال نظر
خودم چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام
خوبی
چرا هر چی پی ام میدم جواب نمیدی
خوش باشی

سلام
نه خوب نیستم
تو خوبی؟
پی ام ها نمیمونن من اصلان پم ندارمممممممممممممممممممممم
خوش نیستم
خوش باشی
یا علی
کی بر میگردی؟

عروسک تو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:33 ب.ظ http://www.arosaketo.persianblog.com

میدونی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همیشه سعی میکنم نیمه ی پر لیوان رو ببینم!!!!
اینجوری حداقل میتونم یه کمی امیدوار باشم-- الانم همین طورم -- من باید ثابت کنم

نمیدونم!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد